English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2947 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subtend U در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
include U شامل بودن متضمن بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
embraces U شامل بودن
engird U شامل بودن
engirdle U شامل بودن
embracing U شامل بودن
comprised U شامل بودن
comprises U شامل بودن
embraced U شامل بودن
embrace U شامل بودن
comprise U شامل بودن
encompass U شامل بودن دربرگرفتن
encompassed U شامل بودن دربرگرفتن
encompasses U شامل بودن دربرگرفتن
encompassing U شامل بودن دربرگرفتن
contained U شامل بودن خودداری کردن
contain U شامل بودن خودداری کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
contains U شامل بودن خودداری کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
apply U درخواست کردن شامل حال بودن
applying U درخواست کردن شامل حال بودن
applies U درخواست کردن شامل حال بودن
bumf U اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
lay hands on something <idiom> U یافتن چیزی
lay hands on something U چیزی را یافتن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
becomes U مناسب بودن تحویل یافتن
become U مناسب بودن تحویل یافتن
to escape [with something] U رهایی یافتن [با چیزی]
lay hands on something U بر چیزی دست یافتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to obtaini. on anything U درباره چیزی اگاهی یافتن
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
balance U روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balances U روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to get an overview [of something] U دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
flows U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
hankers U ارزومند چیزی بودن
to be culpable for something U مجرم به چیزی بودن
attends U درپی چیزی بودن
attending U درپی چیزی بودن
ushers U طلیعه چیزی بودن
to agree on something U موافق بودن با چیزی
triple U سه برابر چیزی بودن
tripled U سه برابر چیزی بودن
triples U سه برابر چیزی بودن
tripling U سه برابر چیزی بودن
attend U درپی چیزی بودن
to be on the outside U در بیرون [چیزی] بودن
ushering U طلیعه چیزی بودن
sensitivity U حساس بودن به چیزی
sensitivities U حساس بودن به چیزی
to be nutty upon anything U شیفته چیزی بودن
to bein chase anything U درتعقیب چیزی بودن
take on <idiom> U بدنبال چیزی بودن
hankered U ارزومند چیزی بودن
usher U طلیعه چیزی بودن
ushered U طلیعه چیزی بودن
hanker U ارزومند چیزی بودن
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
to have something U مالک چیزی بودن
to have something at one's disposal U مالک چیزی بودن
to have something U صاحب چیزی بودن
side with <idiom> U عاشق چیزی بودن
owns U صاحب چیزی بودن
to be behind it U پشت چیزی بودن
to have something at one's disposal U صاحب چیزی بودن
down on (someone) <idiom> U از چیزی عصبانی بودن
owning U صاحب چیزی بودن
To know something by heart. U چیزی را حفظ بودن
stand for U علامت چیزی بودن
to have something U دارای چیزی بودن
owned U صاحب چیزی بودن
to have something at one's disposal U دارای چیزی بودن
own U صاحب چیزی بودن
have dibs on <idiom> U درخط استفاده از چیزی بودن
To be crazy about someone (something). U دیوانه کسی ( چیزی ) بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
to be a dead duck U بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to be dependent on somebody [something] U تابع بودن به کسی [چیزی]
to be incredulous of anything U نسبت به چیزی شکاک بودن
to be dependent on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] U تابع بودن به کسی [چیزی]
to think [of] U [به] فکر [کسی یا چیزی] بودن
to rely on somebody [something] U تابع بودن به کسی [چیزی]
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
to depend on somebody [something] U تابع بودن به کسی [چیزی]
nibble at U در قبول چیزی دودل بودن
To care for something . To be involved in something . U درقید وبند چیزی بودن
to be reliant on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
to depend on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be mad at somebody [something] U از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be vigilant about something U هوشیار [گوش بزنگ] بودن به چیزی
beseeches U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to be out of all proportion to something U غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
beseech U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
ustulation U عمل بودن یا خشکاندن چیزی پیش ازساییدن
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to be tied up in something U دست کسی بند بودن [بخاطر چیزی]
to lose sleep over something [someone] <idiom> U بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
to lose sleep over something [someone] <idiom> U بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
underlies U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
extending U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
including U شامل
Inc U شامل
self inclusive U شامل
in U شامل
sweeping U شامل
inclusive U شامل
comprising U شامل
covering U شامل
containing U شامل
in- U شامل
far-reaching U شامل
includable U شامل کردنی
inclusive or U یای شامل
includible U شامل کردنی
applies U شامل شدن
do with <idiom> U شامل شدن
apply U شامل شدن
ineligible U شامل نشدنی
excluding U شامل نشدن
bimillenary U شامل دوهزار
butyraceous U شامل کره
applying U شامل شدن
retrospect U شامل گذشته
butyric U شامل کره
trinomial U شامل سه نام
retroact U شامل گذشته شدن
ex post facto U شامل اصول گذشته
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
terraqueous U شامل خشکی ودریا
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
exclusive U آنچه شامل نمیشود
echaustive U شامل همهء جزئیات
plenary U شامل تمام اعضاء
exhaustive U شامل تمام جرئیات
across the board U شامل تمام طبقات
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
inclusive or gate U دریچه یای شامل
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
plenaries U شامل تمام اعضاء
over all U شامل همه چیز
exclusion U عمل شامل نشدن
tetraethyl U شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
thetical U وابسته به یا شامل پایان نامه
thetic U وابسته به یا شامل پایان نامه
toffy U اب نبات شامل شکر زردوشیره
tetrahydrate U ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
toffee U اب نبات شامل شکر زردوشیره
interfaces U که شامل : کانال ورودی /خروجی
all round U کاملا شامل هر چیز یا هرکس
toffees U اب نبات شامل شکر زردوشیره
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com